Web Analytics Made Easy - Statcounter

خبرگزاری میزان- کتاب «استاد» خرده روایت‌هایی از زندگی استاد شهید مجید شهریاری به قلم فاطمه شایان پویا در قطع رقعی و ۲۳۲ صفحه توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است. تاریخ انتشار: 17:27 - 24 آذر 1398 - کد خبر: ۵۷۷۲۵۲ به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی خبرگزاری میزان، در کتاب «استاد» به حدود ۲۰۰ خاطره از دوستان، دانشجویان، همکاران، همسر و فرزند شهید مجید شهریاری که همگی از آن استاد شهید درس گرفته‌اند، ذکر گردیده است.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!



تمام آن‌ها که آموخته اند از تعهدش، نکته سنجیش، سخاوت علمیش، پدرانه هایش، رفاقتش، اخلاصش، عاشقانه هایش، لطافتش، جدیتش، صبر و ایستادگیش و... که تمام اینها، تنها گوشه‌ای از وجود شهید است او براستی تحقق یک مسلمان واقعی بود در یک جسم خیلی عادی، تجلی یک عالمه صفات ناب و متفاوت، همه در کنار هم این کتاب نقل روز‌هایی است که شاید دیگر در بین آدم‌ها غریب باشند.  بیشتر بخوانید: برای مشاهده تازه‌های نشر در انتشارات شهید کاظمی اینجا کلیک کنید
نقل فضایی است که در آن، درس‌ها درونی و جزیی از وجود مخاطب او می‌شد، فرقی نمی‌کرد که آن مخاطب شاگرد بود، استاد بود، دوستش، همسرش یا دخترکش، دفتردار و یا حتی کارمند ساده آبدارخانه دانشکده. مهم این بود که درس می‌گرفت و آن درس را فراموش نمی‌کرد.   این کتاب نقل فضایی ساده و صمیمی است که در آن، سخت‌ترین مسائل علمی روز دنیا، به زیباترین نحو حل می‌شد؛ با تلاشی پر از انگیزه، توکل، با لبخند و عشق به رشد و بالا رفتن و بالا بردن، نقل اساتید و دانشجویانی است که حقیقتا دوست یکدیگر بودند.
نقل فضای مثبتی است که خیلی بالاتر از پرداختن به حواشی مثل رقابت منفی، بخل، توجه به مادیات، اختلافات و داد و ستد نمره بود... و اعترافی است دسته جمعی، و احساس دِینی که همه به مرد ریزنقش بی‌ادعایی دارند که در عین سادگی و زندگی خیلی عادی بین ما، تمام وجودش درس بود.   در برشی از کتاب می‌خوانیم:

و چقدر راحت نفهمیدیم که تو... تنها استاد درس و مشق دانشگاهمان نبودی... تو... استاد راهمان بودی... از میان تمام علم و دانش و سختگیری و دقتت... از میان تمام تواضع اختیاریت... تمام مجاهده و مراقبه ات... و تمام عشقت به ائمه اطهار که بار‌ها و بار‌ها در کلاس درس و در مناسبات...  ابرازش می‌کردی... و ما کیف می‌کردیم...  که می‌شود عاشق بود... و عالم بود... چه ساده نشناختیمت استاد... استاد صاحب مکتب ما... تو...  با رفتنت هم... بلوغ را برایمان معنا کردی... و بلوغ... یعنی رسیدن... و رساندن...
کتاب «استاد» خرده روایت‌هایی از زندگی استاد شهید مجید شهریاری به قلم فاطمه شایان پویا در قطع رقعی و ۲۳۲ صفحه توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر شده است.
انتهای پیام /

منبع: خبرگزاری میزان

کلیدواژه: اینجا اخبار ادبیات معرفی کتاب

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.mizan.news دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری میزان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۶۱۱۱۹۵۵ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

عیادت از جورج شکور؛ خالقِ سه گانهِ حماسه های ماندگار …

« جورج شکور» که به خاطر کهولت سن زمین گیر و در بستر بیماری است، یک روز قبل، از بیمارستان به منزل منتقل می شود و ‌توسط خانواده‌اش قرنطینه کامل و با عنایت زائد الوصفی نگهداری و حتی به کسی اجازه دیدار و ملاقات هم داده نمی شود.
همسر و فرزندان و خویشاوندان نزدیک، استاد را همچون نگینی در بر گرفته اند و پروانه وار و باچهره هایی مالا مال از غم و اندوه ، گرداگرد شمع وجودش می چرخند .
با این وجود با چهره‌ای گشاده از من استقبال کردند و دعوت به نشستن و استراحت کردند با مختصر پذیرایی وفنجانی قهوه.
بر اساس هماهنگی و موافقت قبلی ، «هاله» دختر فرهیخته اش ، استاد زبان و ادبیات عربی، انگلیسی و فرانسه و «دُلیحبیب» همسر و شریک زندگی اش ، جلوی دوربین قرار می گیرند تا علل و چگونگی عشق ورزیدن «جورج» به پیامبر (ص) و اهل بیت را برایم روایت کنند.
اما پیش از آن، اجازه می گیرم نخست ، بر بالین استاد فرزانه شعر و ادب حاضر شوم تا نسبت به وی ادای احترام کنم‌ و بعد به گفتگویمان بپردازیم.
می پذیرند محترمانه اما تقاضای عدم عکس برداری را می کنند ..
« مادام دُلی» که شصت سال با او همراه و زندگی مشترک، آرام و موفقی داشته، با زیباترین واژگانِ عشق و دلربایی، همسر بیمارش را مورد خطاب قرار میدهد، گویی در دوران یکساله آغازین زندگی زناشویی خود به سر می برد و با تلاشی فراوان سعی می کند میهمانش را معرفی و دیدار دو سال قبلم را به وی یادآوری کند ..
این بزرگمرد هم به سختی، واکنش از خود نشان می دهد و چند ثانیه ای چشمان کم رونق اش را باز می کند و جمله ای که با دشواری می شود مفهوم «مرحبا» را از آن استشمام کرد را حواله مان می دهد.
صحنه اندوهناکی است ، شعر خوانی اش هنگام استقبالش از من در روز اربعین سال ۱۴۰۰ را به یاد می آورم که چگونه عاشقانه سروده های حسینی اش را باز می خواند و می خروشید و با تمام وجودش به مولایش ابراز عشق و ارادت می ورزید .
آن روز حلاوت دیوان«ملحمةالحسین»اش، طمطراق ابیاتش و خوانشِ حماسی‌اش غوغا به پا کرد :

علی الضَّمیرِ دَمٌ کالنَّار مَوَّارُ
إنْ یُذْبَحِ الحَقُّ، فالذُبَّاحُ کُفَّارُ
دَمُ «الحُسینِ»سَخِیٌّ فی شَهادتِه
ماضَاعَ هَدْراً، به للهَدی أنوارُ
وللشَّهادة طَعمٌ لم یَذُقْهُ سِوَی
الشُّمِّ الأُلَی أقْسَمُوا،إنْ یُظلَمُوا ثارُوا…

بر دل و جان خونی است جوشان و
بسان آتش شعله‌ور،
اگر حق را سرببرند بی‌شک قاتلان جنایتکار کافرند.
خون حسین(ع) بخشنده و راهگشاست خونی که هدر نرفت و چراغ روشنگر راه هدایت شد. شهادت طعمی دارد که کسی نچشیده است جز آزادگانی که قسم خورده‌اند در برابر ظلم سر خم نکنند و قیام کنند.)

به یاد دارم آن روز را که چگونه این ادیب توانا با حماسه ای وصف ناپذیر و با صدایی رسا و به سان یک مداح تمام‌عیار اهل بیت شعرش را می‌خواند گویی که در جمع‌مان صدها نفر حضور دارند و شنونده او هستند و پای روضه عاشقانه موزون او نشسته‌اند.
در آخر هم رو به من کرد و خطاب که: «این دیوانِ حسین باید در خانه یکایک ایرانیان وجود داشته باشد»

(خواننگان محترم را به خواندن ماجرای زیبا و به یادماندنی آن دیدار را با عنوان «جورج شکور؛ از حماسه حسین تا حماسه پیامبر» با لینک ذیل توصیه و فرا می خوانم :khabaronline.ir/news/1566500)
بگذریم ..
▫️به ضبط و گفتگو با همسر و فرزند برومند این ابر مداحِ کم همتا می پردازم ؛
از «علی» که علاوه بر خارق العاده بودنش، مردی در منتهای بلاغت در ادبیات عرب است روایتها کرد! از هنگامی که جورج دانش‌آموز بود و شیفته نهج‌البلاغه او شد . پدر ، «علی را همواره به شدت دوست داشته و دارد….علیِ شهید، بزرگ‌مردی از شگفتی های تاریخ است».
از تاثیرگذاری ادبیات فاخر نهج‌البلاغه در دوره نوجوانی بر استاد و چگونگی جذب شدن او به علی(ع) و اهل بیت پیامبر اکرم (ص) می شنوم ؛ نکته‌ای که بیشتر مسیحیان ولایی که با آنان آشنایی داشته و دارم به آن اقرار و تأکید دارند.



از عشق بی انتهای پدر به امام «حسین» روایت کرد.
و «جوان که بود می گفت که اگر در دوران امام حسین(ع) می‌زیست بی‌شک به یاری وی می‌شتافت و در صحرای کربلا همراه امام به شهادت می‌رسید و اینکه شهادت در کنار امام حسین، افتخار بزرگی است که آرزو داشت نصیبش شود و اکنون هم که به این سن رسیده‌ هنوز این آرزو را در سر دارد و به حرف‌هایش پایبند است.
همسر و فرزند، از سفرهای جورج به کشورمان و دیدارش با فرهیختگان و بزرگان فرهنگ و ادب و تمدن مان گفتند…

و بالاخره از عشق جورج به همسرش که شاگردش هم بود، نکته ها می شنوم و سروده‌هایش برای او را ….
و از هر دری سخنی به میان آوردند.

از شنیدن این روایت ها و این همه پند، شگفت زده و به وجد می آیم که پرداختن به این قصه، زمانی دراز و مکانی دیگر را می طلبد و در فرصت و مناسبتی در خور، بدان ها به حول و قوه الهی خواهم پرداخت.

با پایان گفتگوی روایتگری، خواهر زاده اش که یک مقام نظامی است اصرار دارد که من را به «آرامگهِ ابدی» خانوادگی شکور که تنها چند متر با «منزلگهِ دنیوی» ایشان فاصله دارد، ببرد تا سنگنوشته و شاه بیت جورج که زینت بخش اقامتگه آینده اوست را شاهد باشیم و از این گفتار فاخر، پند آموز و پُر مغز همچو او لذت ببرم، دعوتش را با اندوه اجابت می کنم و با زمزمه کردن دلسروده استاد، و ارزوی سلامتی برای ایشان، با میزبانانم خداحافظی می کنم و صحنه های ناباورانه آن روز را در طول مسیر بازگشت، و باز هم با زمزمه دلسروده استاد، مرور می کنم که :

کُن بِنا قَبْرَنا حَنوناً رؤوفاً
ما أشَدّ الظَلامَ تَحْتَ التُرابِ!

لَمْ تَسَعْنا الأقطارُ طولاً و عَرْضاً
کَیْفَ نحیا فی ظُلْمَةٍ و أکُتِآبی؟!

إننی خالِدٌ بِذِکری و شِعْری
وفِعالی وفی قُلوب صِحابی

هذهِ سُنةُ الحیاةِ مَماتٌ
ثُمّ بَعْثٌ فی جَنةِ الأطْیابِ!

جورج شکور
ایلول سنة ٢٠٢٠


با ما در قبرمان مهربان و دلسوز باش،
در زیر خاک چقدر تاریک است!


طول و عرض (گستره‌ی) کشورها نمی‌تواند ما را در خود جای دهد، چگونه می‌توانیم در تاریکی و افسردگی زندگی کنیم؟!

من در یاد و شعر و کردار و دلهای یارانم جاودانه‌ام.

این است قانون زندگی: مرگ سپس رستاخیز در بهشت عطرها!

جورج شکّور
اوت 2020 میلادی

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1900121

دیگر خبرها

  • روایتی متفاوت از مصطفی رحماندوست درباره ننه سرما + فیلم
  • «اُمّ علاء»؛ مادر شهیدی که هفت عزیزش را تقدیم اسلام کرد
  • پرفروش‌های داستانی حوزه مقاومت در نمایشگاه
  • روایت زندگی تنها شهید فرانسوی دفاع مقدس در نمایشگاه کتاب
  • پایان تصویربرداری فیلم «ویلای موروثی»/ روایتی از زندگی یک باغبان
  • عیادت از جورج شکور؛ خالقِ سه گانهِ حماسه های ماندگار …
  • وقتی «علی خاوری» ابراهیم هادی زمانه شد
  • روایتی کامل از شب حمله ایران به اسراییل
  • اجتماع بزرگ صادقیون در مشهد برگزار شد
  • روایتی از معلم شهید حاج علی اکبر شمشیری